شب یلدا94

30اذر-دوشنبه

دیشب خونه مادربزرگه دعوت بودیم....دلم نمیخواس برم اصلا باهاشون احساس راحتی ندارم...و کلافه میشم ازینک چون زیاد حرف نمیزنم بهم بگن واااای چقد مظلومه یا گیر بدن چرا حرف نمیزنی...بعد مدت مزیدی یکم ب خودم رسیدم ...بیچاره خودم....

و ارایشی ک نمیشه بهش گفت ارایش....میکاپ بعضیارو ک میبینم روم نمیشه ب این یدس کرم و رژی ک میزنم بگم ارایش...

خداروشکر خلوت بودیم....ازبین عموها جداااا از بقیه مسایل بنظرم عمو حسین مهربونتره و بیشتر تحویل میگیره البته عمو حسن هم ...ولی ازین یکی اصلاااا خوشم نمیاد افکارسیاسی ضد من داره و بقیه...

در کل بدک نبود بهتر از تو خونه نشستن بودششششش...

.

 دیشب با دخی عمو بحث کنکورو این حرفا بود حس خیلی خیلی خیلی بدی بهم دست داد...انگار این شده ی برهه از زندگی من یعنی کنکورم و هدفش ک سوراخه...خالیه....رادیولوژی رادیولوژی این اسم همش تو سرم میچرخه...انگار درس خوندنشون ی حسرته برای من ...رشتمو دوس دارم ایندشو دوس دارم ولی این افکار مفت نمیذاره تو حال خودم باشم...حرف از پزشکی و دندونپزشک و پرستار و اینا ک میشه انگار یچیزیو از دست دادم...من راضیم واقعا راضیم اما فک کنم این شده ی عقده برام عقده ای ک نبخاطر خواست خودم بلکه بخاطر خواست یکی دیگ تو دلم شده....خدایا کاش ی دکمه هم داشتیم تو مغز بنام فراموشی...الان امید دارم ب اینک برم دانشگاه این افکار بپره و سرم گرم ش....

از سوم بهمن کلاسا شروع میشه...فقط کاش زودتر اعلامیه ثبت نام بیاد خیالم راحت ش ازین بابت...

امروز باید اتاقو اساسی بتمیزم....مممم کتابمم بخونمووووو

دیشب ک اهنگ اره اره رو میگوشیدم دلم میخواس مسترم بود توی ماشین ب سمت ناکجا اباد بلند بلند باهاش بخونیم

اره اره اره اره ..اره اره دیگ مال من شدی ... اره اره دیدی عاشقم شدی...اره اره دل تا اخرین نفس....بیقراره واسه تو همینو بس...اره اره اره ارهههههه

بعد فیلم بگیرم بفرسم برا من با عشقم...هاهاها...دیفانه



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:21 | نویسنده : ناردونه |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مهر پزشک